شیرین زبونیات
امروز مینویسم برای تو... تا فردا بخوانی به یادم...
بعضی وقتا حرفای فیلسوفانه ای میزنی که وقتی یادش میافتم مخم سوت میکشه!!!
یه روز داشتی تلویزیون میدیدی یکی به یکی گفت :متقلب!
تو هم همینو گرفتی گفتی :
مامان :متقلب یعنی چی؟!منم که نمیخواستم اصلاًبا کلمهء دروغگو اشنا بشی
گفتم:یعنی کسی که وقتی سئوالی ازش میپرسن راستشو نمیگه!
گفتی:یعنی وقتی مامانش ازش میپرسه {جیش} داری میگه ندارم...!!!
ادامه مطلب یادتون نره...
هرکس حالتو میپرسه ومیگه چه خبر؟
میگی: سلامتی شما خوب هستین؟
یه بارداشتم کوفته درست میکردم اومدی پیشم گفتی مامانی چی داری درست میکنی؟
گفتم:کوفته ،ساکت شدی رفتی دنبال بازیت!
وقتی سفره روانداختمو کوفتهء اماده شده رواوردم سر سفره گفتی:
اهان...مامانی فکرکردم حرف بد زدی...!!!
یه بار به دایی محمد بالحن شوخی گفتم بی ادب...
یه روز که رفتیم خونه مامانجون اینا گفتی :دایی محمد من میخوام داداش داشته باشم بهشبگم :بی ادب
یه بار بدوبدو اومدی پیشم گفتی مامانی منم داداش دارم منم که تعجب کرده بودم گفتم :داداش
تو هم خیلی مصرّانه وطوری که انگار میخواستی به یادم بیاری گفتی:
اره دیگه... داداش دارمممم.....خونه مامانجون اینااااااااا........ دایی محمّد
دایی محمد همیشه بهت میگه عشق دایی محمد کیه؟ توأم میگی من
یادته ... یه بار بابایی گفت نفس من ومامانی کیه توگفتی من،گفت عمرمن ومامانی کیه گفتی من، گفت زندگی من ومامانی کیه گفتی من گفت عسل من ومامانی کیه گفتی من
گفت عشق من ومامانی کیه؟ تو باقاطعیت تمام گفتی من عشق دایی محمدم
امروز 1393/05/02وقتی پای لپ تابم نشسته بودم گفتی :مامان اینجوری بشین
نگا کن اینجوری{کمرتو صاف کردی ومنظورت این بود که صاف بشینمو قوزنکنم}...